نیکول فریدنی (Nikol Faridani)
نیکول فریدنی (Nikol Faridani)
زاده ۲۸ دی ماه ۱۳۱۴ - اهل شیراز - پدر عکاسی نوین و سلطان عکاسی طبیعت ایران
.jpg)
“نیکول فریدنی هستم. در ۲۸ دیماه ۱۳۱۴ در شهرستان شیراز متولد شدم. در دو سالگی به همراه خانواده ام به اصفهان رفتم. دورهٔ دبستان را در مدرسهٔ شاه عباس واقع در جلفا گذراندم. سپس با خانواده به تهران آمدم و یک سال بعد هم به کرمان رفتیم و تا آخر دبیرستان در آنجا ماندم. در ۱۳۳۴، مجددا،ً با بازگشت پدر، به تهران آمدم. مقطع زندگی من در کرمان بسیار مهم است و در سرنوشت شغلی ام نقش تعیین کننده ای داشته زیرا در این دوره بود که اولین بار دوربین به دست گرفتم. پدر من درتشکیلات اصل چهار؛ یعنی، در طرح معروف ترومن شاغل بود و شخصی به نام حسین شریفی هم متصدی عکاسی اصل چهار بود. او گاهی از من می خواست در خشک کردن عکس ها کمکش کنم. در آن چهاردیواری تاریک، تمام عشق و علاقهٔ من به این کار آرام آرام شکل می گرفت. پس از مدت کمی با اصرار از او خواستم اجازه دهد با دوربین عکاسی کنم.
ابتدا مخالفت کرد وگفت: “تو عکاسی بلد نیستی. ” راست می گفت ولی من قول دادم که یاد می گیرم و او هم سرانجام یک دستگاه دوربین فانوسی زایس ایکون با یک حلقه فیلم اورتوکروماتیک گورت در اختیارم گذاشت. من که می خواستم از ابرهای درهم پیچیده در زمینهٔ آسمان آبی عکسی با کنتراست بگیرم روی لنز دوربین فیلتر قرمز گذاشتم. غافل از اینکه فیلم اورتوکروماتیک در مقابل نور قرمز حساسیت ندارد و این ترفند را باید در مورد فیلم پان کروماتیک به کار برد. در نتیجه، کل فیلم ها خراب از آب درآمد.باری، پدرم، که علاقهٔ مرا به عکاسی می دید، یک دوربین ۳۵ میلیمتری آرگوس برایم خرید و من با خیالی راحت تر مشغول عکاسی شدم.
بعداً هم یک نیکون اس ـ ۲ برایم خرید. سر از پا نمی شناختم. همراه رفقا با دوچرخه در هر موقعیتی که پیش می آمد رکاب زنان فاصلهٔ شش فرسنگی جاده شوسهٔ پر از گرد و خاک و دست انداز کرمان ـ ماهان یا سایر مکان های نزدیک را به عشق عکاسی از آثار موجود و طبیعت طی می کردم و بعد ازظهر خسته و خاک آلود به تاریک خانهٔ کوچکم می رفتم و فیلم ها را ظاهر می کردم. آن تاریک خانه را با خون دل از مقوای کلفت درست کرده بودم و چند تشتک و یک تانک ظهور کوچک و یک دستگاه آگراندیسور هم برایش تهیه کرده بودم. بعد از مدتی، یک روز به دفتر پدرم درادارهٔ اصل چهار رفتم و عکس رنگی امامزاده دهستان (واقع دراختیار آباد، هجده کیلومتری کرمان) را روی میزش دیدم. گفتم: ((این عکس را من گرفته ام)). گفت: ((نه، این عکس را یک امریکایی گرفته و به من داده که روی میزم بگذارم)). گفتم: ((یقین دارم که این عکس را من گرفته ام. این دوربین من است، از همین زاویه، همین موقع روز، خودم با دوچرخه رفته ام)). بالاخره او کشوی میزش را باز کرد و تمام عکس هایی که من گرفته بودم و چاپ شده بودند را بیرون آورد و به من داد.
با ولع آنها را نگاه کردم و به سرعت به خانه رفتم و آنها را به مادرم نشان دادم. روز بعد هم تمام عکس ها را به دبیرستان بردم و به مدیر دبیرستان، آقای مهین، نشان دادم و گفتم: ((اینها را من گرفته ام)). او هم اجازه و دستور داد که آنها را روی پانل زیر ویترین تابلو اعلانات دبیرستان در معرض تماشای شاگردان بگذارم. شادی و احساس اقناع من از دیدن شاگردانی که از سر وکول هم بالامی رفتند تا عکس ها را تماشا کنند توصیف ناپذیر بود اما وقتی به فرآیند چاپ و ظهور رنگی، اسلاید، دارو و سایر مقولات این فن فکر می کردم، درمی یافتم هنوز خیلی فاصله دارم. از چی؟ از چیزهایی که باید بدانم! بالاخره، در ۱۳۳۴ به تهران آمدیم و من یک راست به مغازهٔ آگفا رفتم. عکس های من در اندازهٔ ۴۰ * ۳۰ به در و دیوار فروشگاه آویخته شده بود. به مرحوم مارتین، که نمایندهٔ آگفا در ایران بود، گفتم: “چه کسی این عکس ها را گرفته؟” گفت:”تو او را نمی شناسی! کارش خیلی خوب و تمیزه! ” گفتم: ” کجاست؟” گفت: ” اینجا نیست.” گفتم: ” آقای مارتین، من پسر فلانی هستم و این عکس ها را من در کرمان گرفته ام، نمونه هایش هم با فیلم پیش خودم است”. گفت: ” میآیی اینجا کارکنی؟”. از آن پس مرتباً با فیلم کداکروم عکاسی می کردم و آنها را برای ظهور با پست به آلمان می فرستادم”)).
و اما نیکول و آرزوهایش. بزرگ ترین آرزویش اول سلامتی و تندرستی و بعد عکاسی هوایی است. نیکول تصمیم گیری درمورد انتخاب بهترین کار را خیلی مشکل می داند. او معتقد است بهترین سفرهایش سفر به هند، افغانستان، پاکستان و نپال بوده. هیچ گاه از کنار گذاشتن کار صنعت نفت پشیمان نشده و جز عکاسی هیچ حرفهٔ دیگری نداشته است. هیچ گاه هنگام ظهر عکاسی نمی کند و بهترین فصل برای عکاسی را پاییز، بهار و زمستان می داند. عقیده دارد یک عکاس خوب باید بتواند از یک حلقهٔ ۳۶ تایی، هجده فریم خوب عکاسی کند. برای نتیجهٔ بهتر از این هنر باید زیاد سفر کرد. عکاسی تمام زندگی او را از کودکی تا به حال تشکیل می دهد. نوع دوربین را زیاد مهم نمی داند و معتقد است باید سعی کرد بدون سه پایه عکس گرفت.
او می گوید خانواده اش اصرار داشتند نیکول در کنار آنها در کانادا زندگی کند ولی نیکول می گوید زندگی در کانادا برایم امکان پذیر نبوده و نیست. او به خاطر تحصیلات فرزندانش آنها را مقیم کانادا کرده و ترجیح داده خودش در ایران عکاسی کند. خانواده اش می گویند نیکول ما را رها کرده اما نیکول می گوید من در ایران به دنیا آمده ام، همین جا زندگی می کنم ودوست دارم همین جا بمیرم.
نیکول فریدنی در سال های پایانی دچار بیماری پارکینسون، سرطان پروستات و عفونت ریوی شد، تا اینکه در روز چهارشنبه ۱۷ بهمن ۸۶ درگذشت.
* قریب به نیم قرن عکاسی از مناظر طبیعی آثار تاریخی و مردم و ابنیه ایران
* 15 سال عکاسی هوائی در شرکت نفت
* 40 سال ظهور و چاپ حرفه ای
* دارای دکترای افتخاری (عکاسی) از وزارت فرهنگ وارشاداسلامی1382
* عضوانجمن عکاسان دوستدار میراث فرهنگی وگردشگری ایران 1384.
• نمایشگاه انفرادی در ساختمان شهرداری تورنتو _ کانادا (1360)
• اولین نمایشگاه انفرادی عکس داخل کشور در خانه عکاسان ایران به مدیریت احمد ناطقی(1381)
• نمایشگاه انفرادی در نگارخانه لاله (1382)
• برگزاری سه دوره نمایشگاه در گالری شخصی (1383 و 1384)
• شرکت در چندین دوره نمایشگاه گروهی در طول سالهای مختلف.
لوحهای تقدیر:
1- اولین مراسم تجلیل از خادمان صنعت گردشگری کشور – تهران مهرماه 1384
2- لوح تقدیر از طرف “میراث فرهنگی و گردشگری” اسفند 1384
3- لوح تقدیر از “انجمن کوه نوردان ایران” به پاس 50 سال عکاسی حرفه ای1384
4- لوح تقدیر از “کانون ره آورد پارس” به پاس 50 سال عکاسی حرفه ای – 1384
5- لوح تقدیر خانه عکاسان ایران به پاس یک عمر عکاسی و تلاش مستمر 1384
6- و دریافت چندین نسخه لوحهای دیگر جهت داوری مسابقات عکاسی.
کتاب ها (نام کتاب و تاریخ دقیق چاپ اول):
1- ایران (1369)
2- یزد (1376)
3- گیلان (1377)
4- کتاب فرش ایران (چاپ ژاپن 1369)
5- کتاب ایران دوجلدی (سیاه و سفید – رنگی) 1381
6- اصفهان (1374)
6- کتاب ایران (1382) انتشارات یساولی
7- چشم اندازهای ایران (1380) انتشارات یساولی
فرزاد هاشمی -عکاس طبیعت- در گفتوگو با خبرنگار ایسنا دربارهی فریدنی گفت: نیکول فریدنی از سال ۷۰ با آژانس «سفیر» همکاری داشت و عکسهایش را در اختیار آژانس گذاشته بود. او آنقدر به ایران علاقهمند بود که هر ماه برای عکاسی به یک منطقه از کشور سفر میکرد. او از عکاسان دو میلتی بود و با اینکه خانوادهاش در کانادا زندگی میکردند، همیشه برای عکاسی به ایران میآمد. وقتی به او میگفتیم باید برای عکاسی به سفرهای خارجی برود ناراحت میشد و دوست داشت عکاسی از نقاط مختلف ایران در برنامههای او گنجانده شود. ما هم سعی میکردیم برنامههایمان را طوری برنامهریزی کنیم که او برای عکاسی در ایران بماند. فریدنی عاشق کویر بود.
او افزود: او آنقدر ایران را دوست داشت که با وجود بیماریاش و شدت گرفتن آن، حاضر نبود برای درمان به خارج از کشور برود، چون نگران بود آنجا از دنیا برود و خارج از ایران دفن شود. در نهایت هم سالهای پایانی عمرش را در همین کشور گذراند و به آرزویش رسید و همین جا هم به خاک سپرده شد.
هاشمی همچنین اظهار کرد: این بزرگترین درسی است که بچههای امروز به فرهنگ و طبیعت ایران علاقهمند هستند، میتوانند از نیکول فریدنی یاد بگیرند. او حتی وقتی برای عکاسی به حرم امام رضا (ع) میرفت با وجود اینکه از اقلیتهای مذهبی بود میگفت، میروم زیارت تا برای کارم انرژی بگیرم.
این عکاس ادامه داد: نگاهی که نیکول فریدنی به طبیعت ایران داشت تا به حال در هیچ یک از آثار عکاسان ایرانی دیده نشده است. او با توانمندیهای علمی و شناختی که نسبت به ابزار عکاسی داشت، توانست نگاه نویی از طبیعت ایران را در قاب دوربینش به ثبت برساند. عکاسی طبیعت ایران مدیون کارهای اوست و گروههای بسیاری چه بخواهیم چه نخواهیم تحت تاثیر نگاه او به طبیعت قرار گرفتند؛ نگاهی که فضای خاصی از تصاویر تکراری ارائه میکرد.
با او که بودیم نگران هیچ چیز نبودیم
آیوازیان افزود: یکی دیگر از ویژگیهای عکاسی نیکول، توجه به آب و هوا و نور بود. او خیلی خوب میدانست که چه فضا و زاویهای را برای گرفتن عکس انتخاب کند. خیلی وقتها وقتی به صورت جمعی به طبیعت میرفتیم و عکس میگرفتیم، حتی کسی که پا جای پای نیکول میگذاشت و از همان زاویه عکس میگرفت، عکسهایش شبیه او نمیشد. فریدنی در کار لابراتواری هم آدم بسیار دقیق و خاصی بود.
از نیکول انرژی و دقت اخلاق یاد گرفتیم
او همچنین اظهار کرد: ما از او انرژی، دقت و اخلاق در عکاسی را یاد گرفتیم. امیدوارم نسلهای جدید یک چنین موارد و پدیدههایی را الگوی خود قرار بدهند و فکر نکنند که نوع عکاسی آنها به دلیل متفاوت بودن با معیارهای جدید عکاسی، عقب ماندگی حرفهای است. مسیری که آنها طی کردند از نقاط عطف عکاسی ایران است. آنها سنگ به سنگ و آجر به آجر این مسیر را پیمودند.
هر وقت کم میآورم به نیکول فکر میکنم
او افزود: فریدنی از خلیج فارس گرفته تا جنگلهای شمال را در سفرهایش دید و از آنها عکس گرفت. کاش میشد کارهای این هنرمند به صورت گالری دائمی و یا حتی در یک سایت مجازی به نمایش گذاشته شود. متاسفانه ما هیچ وقت نتوانستیم افتخاراتمان را در یک جا جمع کنیم. فکر میکنم وظیفه بستگان ایشان است که با هماهنگی ارگانهایی مثل انجمن عکاسان ایران، وبسایتی را برای نمایش آثار نیکول راه بیاندازند.
تا زمانی که نفس میکشید عاشق عکس گرفتن بود
محمد فرنود -عکاس پیشکسوت- نیکول فریدنی را یکی از برجستهترین عکاسان دوره معاصر دانست و گفت: به نظر من او توانست دورهای از عکاسی ایران را به زیباترین شکل ممکن احیا کند. او تعهد خیلی بزرگی نسبت به ژانری که انتخاب کرده بود، داشت و از طبیعت زیبا و بکر ایران عکس گرفت. نیکول برای عکاسی به جاهایی میرفت که شاید تا پیش از او پای انسانی به آنجا نرسیده بود.
او افزود: عکسهای او برای نسل امروز و آینده مفید هستند. آیندگان با دیدن عکسهای او میفهمند که مناظر، اماکن و زندگی اجتماعی مردم ما در یک دورهی خاص چگونه بوده است. او تا زمانی که نفس میکشید عاشق عکس گرفتن بود و حتی زمانی که روی ویلچر بود با عشق و علاقه از کارش صحبت میکرد. به نظر من در حق او کملطفی شده و باید مکان معتبری برای آرشیو و نگهداری گنجینه عظیم و ماندگار عکسهای این هنرمند در نظر گرفته شود.
برگرفته از: پایگاه خبری ایسنا، فصلنامه فرهنگی پیمان شماره ۴۱، علی دهباشی، پایگاه عکس چیلیک و عکسهای منتشر شده ایشان در وب سایت ها و مجلات و گالری ها